اندراحوالات دخملی
سلام عزیز دلم چند ردوزی که می خوام بیایم وبتو اپ کنم ولی جور نشد روز جمعه ای می خواستیم بریم عنصرود که از یام و مرند سر دراوردیم اونجا بهمون خوش گذشت اونجا دخملی با یه گربه ای اومده بود اونجا میگشت بازی میکرد من که با دیدن گربه یه جور میشدم ایلینو که میدیدم با گربه بازی میکنه یه جوری میشدم یا از گوشهاش نگه میداشت و بلندش میکرد یا با دو دستش از صورتش نگه میداشت بلند میکرد که اخر سرهم موفق نشد صدای دادش رفت هوا ائنجا هم با بچه ها توپ بازی میکرد هی میرفت اینور و اونور یه پسری هم بود توپ ایلینو برداشته بود و مال خودشو داه بود به دخملی دخملی که زورش نمیرسد ازش بگیره (ازش بزرگتر بود)بالاخره تسلیم شد و توپ اون فسقلیرو برداشت...
نویسنده :
نسرین
13:40